۱۳۹۵ فروردین ۲۶, پنجشنبه

زمان‌های تصمیم‌گیری

برای هر آدمی در زندگیش نقطه‌های تصمیم‌گیری وجود دارد. سه سال پیش٬ همین روزها بود. درست همین روزها بود (نزدیک به ۱۵ آوریل)٬ من تصمیم گرفتم. تصمیم گرفتم و برای ۶ سال آینده‌ام برنامه گذاشتم. من به سوییس می‌آمدم و پی‌اچ‌دی را شروع می‌کردم. عین آن زمان به من گفت به تصمیمت شک نکن و پشیمان نشو! حرفش به دلم نشست. و با امید و قوی شروع کردم.
اما آن نون قوی ذهن من فرو ریخت. یکی پس از دیگری آرزوهایش و تلاش‌هایش شکست... کسی نمی‌دانست که چگونه آن دختر شاد و باانگیزه‌ی ابتدایی چه‌طور در کمتر از ۴ ماه پژمرده شد ... استرس و افسردگی گریبانش را گرفته بود... اوضاع خوب نشد... زمان گذشت... از جایش بلند شد... با هزار ضرب و زور... و داشت قدم برمی‌داشت و می‌دوید... اما ... باز زمین خورد... باز تمام استرس‌ها و ترس‌ها و افسردگی‌ها بازگشتند... باز دست به زانویش گذاشت و بلند شد... داشت حرکت می‌کرد که پشت پا خورد... مدتی ساکن ماند و باز دوباره بلند شد... حرکت کرد و ساخت! خیلی چیزها را بازسازی کرد... اما... باز قدمی اشتباه برداشت... و این بار که زمین خورد از جایش با هزار ضرب و زور بلند شد٬ اما دیگر ادامه نداد. فهمید که این مسیر٬ مسیر او نیست. باید کارهایی را که شروع کرده بود تمام می‌کرد و پس از آن مسیر را عوض می‌کرد. دختری که ۳ سال پیش از ترس تصمیم دوباره مسیر طولانی ۶ ساله را انتخاب کرده بود برای به تعویق انداختن تصمیم٬ در وسط راه شجاعتش را بازیافت. شجاعتش را بازیافت و فهمید که اشتباه کرده است! زمان تغییر مسیر است. در این میان بزرگ شد... کسی واقعیت را در صورتش زد و شجاعتش را به او برگرداند! باعث شد که با خودش روراست شود. و این بار برگشته است... برگشته است و یک ۱۵ آوریل دیگر روبرویش است.

پس از تمامی این تجربه‌ها به این جمله علاقه‌مند شده‌ام: من می‌دونم چی می‌خوام توی زندگیم ولی جرات این رو هم دارم که هر لحظه که لازم بود این خواسته رو تازه کنم.

پ.ن.: این جمله از رنگی‌رنگی اومده. اداره‌ی خوشحال‌سازی. اگه نمی‌شناسینش یه سر بهش بزنید. من عاشق ایده‌ی این مجله هستم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر