۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

کنسرت




کم ترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن در قفس تا نیک دریابی
کز چه در ان تنگناشان باز شادی های شیرین است
کم ترین تحریری از یک زندگانی
آب، نان، آواز
ور فزونتر خواهی از آن گاهگه پرواز
ور فزونتر خواهی از آن شادی آغاز
ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز...
آنچنان بر ما به نان و آب اینجا تنگسالی گشت
که کسی به فکر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد شوق پروازی نخواهد بود
آب، نان، آواز
ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز...

شفیعی کدکنی




پ .ن1: سه شنبه شب رفتیم کنسرت همایون شجریان... فوق العاده بود... جای همه خالی.
پ.ن2: استاد نوشته ی قشنگی دارند، اگه خواستید از اینجا بخونید.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

شروعی دوباره

پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فروافتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زنده گی کنم
بر آنم که عشق بورزم
بر آنم که باشم

در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که ام
که می توانم باشم
که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
و لحظه ها گرانبار شود

هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم

در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهی است ناشناخته
پُر خار
نا هموار
راهی که باری
در آن گام می گذارم
که در آن گام نهاده ام
و سرِ بازگشت ندارم

بی آن که دیده باشم شکوفایی گل ها را
بی آن که شنیده باشم خروش رودها را
بی آن که به شگفت درآیم از زیباییِ حیات.-

اکنون مرگ می تواند
فراز آید.
اکنون می توانم به راه افتم.
اکنون می توانم بگویم
که زنده گی کرده ام.

چیدن سپیده دم
نوشته مارگوت بیکل
ترجمه احمد شاملو