۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

شروعی دوباره

پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فروافتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زنده گی کنم
بر آنم که عشق بورزم
بر آنم که باشم

در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که ام
که می توانم باشم
که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
و لحظه ها گرانبار شود

هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم

در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهی است ناشناخته
پُر خار
نا هموار
راهی که باری
در آن گام می گذارم
که در آن گام نهاده ام
و سرِ بازگشت ندارم

بی آن که دیده باشم شکوفایی گل ها را
بی آن که شنیده باشم خروش رودها را
بی آن که به شگفت درآیم از زیباییِ حیات.-

اکنون مرگ می تواند
فراز آید.
اکنون می توانم به راه افتم.
اکنون می توانم بگویم
که زنده گی کرده ام.

چیدن سپیده دم
نوشته مارگوت بیکل
ترجمه احمد شاملو

۱۵ نظر:

  1. یه دانشجوی تیزهوش۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۴

    نمی دونم چرا! ولی بلاگ رگ پنهان رو بیشتر دوست داشتم.
    از اون قالب سیاهش بگبر تا اون شعر کنار صفحه
    " ماهی دجار آبی بیکران باشد"
    امیدوارم که اینجا تعطیل نشه. همین.

    پاسخحذف
  2. خیلی شروع خوبی بود نونو جان

    پاسخحذف
  3. به دانشجوی تیزهوش:
    ممنون! من اون موقع رگ پنهان رو دوست داشتم و حالا اینجا رو! من دارم تغییر می کنم... اینم یه شروعه و نمی دونم کی تغییر می کنه...

    به ناشناس:
    خالههههههه! فکر نمی کردم هنوز بهم سر می زنی! مرسی... دلم برات تنگیده...

    پاسخحذف
  4. بیا تا جبران محبت های ناکرده کنیم/بیا آغاز کنیم./فرصتی گران را به دشمن خویی از کف داده ایم/ و کسی چه می داند چقدر فرصت باقیست/تا جبران گذشته کنیم... دستم را بگیر (چیدن سپیده دم)

    چه آغاز زیبایی :)

    پاسخحذف
  5. چه مدت لازم بوده
    تا کلمه ی عفو بر زبان جاری شود
    تا حرکتی اعتمادانگیز انجام گیرد
    بیا تا جبران محبت های ناکرده کنیم...

    مرسی زهرا جان!

    پاسخحذف
  6. معلومه که خاله سر می زنه بهت فقط اروم و بی صدا میاد و میره...:*

    پاسخحذف
  7. نوشین گلم !
    نو شدن همیشه خوب است ! نو به نو ، دم به دم !
    ولی اگر به خاطر اون حرفهای آن کذایی شب من بشه ...
    به قول حافظ ما :
    منم که بی تو نفس می کشم زهی خجالت
    مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه
    ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
    "سپیده دم" که صبا چاک زد شعار سیاه

    به هر حال مبارکه ! امیدوارم "سپیده دم" همونجور "چیده" بشه که تو میخوای! بازم به قول حافظ مون:

    "سپیده دم" که صبا بوی لطف جان گیرد
    چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد
    هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
    افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیرد

    سبز باشی و امیدوار ، ای همه ی امید من امیدوار!

    پاسخحذف
  8. داشتم فکر میکردم :
    به پرده داری شب بود عیب ما پنهان
    ولی سپیده دمان میرسد پرده دری

    میدونی که عزیزم من معمولاً "شب" هام به "سپیده دم" هام پیوند میخوره!!!

    ولی خوشبختانه الان بهاره و به قول خواجوی کرمانی :

    "سپیده دم" که جهان بوی نوبهار گرفت

    صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت

    و بازهم خواجوی همشهری علی :

    "سپیده‌دم" که صبا دامن سمن بدرد

    ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد

    اگر ز پستهٔ تنگ تو دم زند غنچه

    نسیم باد صبا در دمش دهن بدرد

    و عاقبت ؛ به قول خیام هم استانی ما ؛ (البته با صدای استاد شجریان) :
    هنگام "سپیده دم" خروس سحری
    دانی که چرا همی کند نوحه گری
    یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
    کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

    سبز باشی و موفق!
    شب (بهتره بگم "سپیده دم" ) بخیر!

    پاسخحذف
  9. سلام
    وبلاگ خوبیه، شعر وبلاگ قبلی را بیشتر دوست داشتم "اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد". ولی این یکی محیط جالب تری داره.
    شعر خوبی بود. من همیشه شروع دوباره رو دوست دارم چون یه چیز کمیابه، شاید خیلی اوقات انرژی آدم زود تموم میشه و برمی گرده به خونه ی اول ولی خوب همین که تلاشمون رو برای تغییر انجام بدیم بهمون انرژی میده. امیدوارم شروع شما مثل شروع های من نباشه.

    پاسخحذف
  10. سلام و تبریک بابت وبلاگ جدید . این یکی به نظر جالب تر می یاد;-) . روشن تر و شادتر. امیدوارم شروع خوبی داشته باشین;-)

    پاسخحذف
  11. باباجونیم!
    خیلی خیلی خوشحالم کردید! یه عالمه دلم تنگ شده...
    اون شب رو قراره فراموش کنیم، نه؟ پس دیگه حرفشو نزنید!
    چه قدر شعره درباره ی سپیده دما! مرسی بابت این همه شعر خوب...
    منتظرتون هستم. همیشه. همه جا...

    پاسخحذف
  12. به ناشناس:
    مرسی خاله شبتابم!

    به آقای محمد.ا:
    مرسی. اون شعر مال سهراب بود. از مسافر بود. اون موقع، وقتی بلاگم رو ساختم خیلی حسم خس اون بود... الان حسم حس این شعر اوله و اون شعر کنار صفحه... ممنون که اومدید.

    به آقای سپهر:
    ممنونم.

    پاسخحذف
  13. خونه ی جدید مبارک نوشین جونم :)

    پاسخحذف