۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

به تکرار غم نیما

چه آغازی؟ چه انجامی؟

چه باید بود و باید شد؟
در این گرداب وحشت زا
در این گرداب وحشت زا
چه امیدی؟ چه پیغامی؟
کدامین قصه شیرین؟
برای کودک فـــــردا
برای کودک فـــــردا
زمین از غصه می‌میرد گل از باد زمستـانی
شعـور شعر ناپیدا در این مرداب انسانی
همه جا سایه وحشت همه جا چکمه قدرت
گلوی هر قناری را بریدند از سر نفـــرت
به جای رستن گلها به باغ سبـــزانسانی
شکفته بوته آتش نشسته جغد ویـــرانی
نشسته جغد ویـــرانی
چه آغازی؟ چه انجامی؟ 
چه باید بود و باید شد؟
در این گرداب وحشت‌زا
در این گرداب وحشت‌زا
که می‌گوید، که می‌گوید جهانی این چنین زیباست
جهانی این چنین رسوا کجا شایسته رویـــــاست
چه آغازی؟ چه انجامی؟ 
چه امیـــدی؟ چه پیغامی؟
سؤالی مانده بر لبها که می‌پرسم من از دنیا
به تکرار غم نیما
کجای این شب تیره
بیاویزم، بیاویزم
قبای ژنده خود را
قبای ژنده خود را
کجای این شب تیره
بیاویزم، بیاویزم
قبای ژنده خود را
قبای ژنده خود را
کجای این شب تیره
بیاویزم، بیاویزم
قبای ژنده خود را
قبای ژنده خود را

۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

حال و هوای من و گوش دادن به داریوش

امروز چه دلتنگم 
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه کمرنگم

امروز چه دلتنگم 
خاکستریم انگار
هم خاطره ی زنبق ، یک لحظه پس از رگبار
امروز چه دلتنگم 
از جنس تکاپوی مصنوعی فواره 
بر حاشیه ی تکرار

امروز چه دلتنگم 
مبهوت و کبود و گس
بر حضور مجروحم ، چه فاخته ، چه کرکس
چه سرخه خیابان و چه قهوه ای کوچه
شکل سایه ی ابرم ، بودنی سیاه و بس
امروز چه دلتنگم 
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم

بر مرکب چوبینم ، از کوچ نمی مانم
هم ساعت میدان چه بر دایره می رانم
بی حوصله ،بی رویا ، دریاچه ی اندوهم
تدفین جلگه و جنگل ، سوگواریه کوهم

آه ، ای من جان خسته 
عصیان فروخفته
انفجار پنهان و افسانه ی ناگفته
امروز که دلتنگم ، ناگهانه طغیان کن
شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن

امروز چه دلتنگم 
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم

۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

تنها داشته های من و دلتنگی عظیم

احساس اکنون من:
شدیدا به بابا و مامانم احتیاج دارم، اما تمام وجودم سرشار از خجالته و از وجودم نفرت دارم. 
کاش من نون قبلی بودم. کاش هیچ وقت به این نقطه نمی رسیدم.
تنهایی از نداشتنشون مثل قدیم دیووونه ام می کنه و نفرت از خودم وجودم رو پر...