۱۳۹۳ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

آقای الف خفن است.

وقتی که به خاطر یه نمره ی مسخره رایتینگ پذیرش نگرفت٬ همه امون به زمین و زمان فحش می دادیم. چه قدر استرس کشیدیم باهاش...
وقتی من تصمیم گرفتم که نرم آمریکا و UIUC رو ریجکت کردم و EPFL رو اکسپت... همه این جوری بودن که دیوونه ای مگه؟ و باورشون نمی شد...
شاید حرف زیادی باشه که بگم به خاطر من٬ اما بعد از تصمیم من بود که اپلای کرد اینجا... و پذیرش گرفت... چه قدر خوشحال بودیم که با همیم...
خوشحالی اولیه فروکش کرد... دنیا اونجوری نبود که فکر می کردیم... اما تصمیمی که برای اومدن به اروپا گرفته بود خوشحالش کرد...
امروز... امروز خبردار شدیم که مقاله اش در SODA پذیرفته شده (یکی از کنفرانس های یکشون) ... و تا اونجایی که من می دونم از میون دوستامون تنها آدمی هست که سال اول در همچین جای عالیی مقاله داده...

آمریکا نرفتم... آمریکا نرفت... کار عجیبی بود... به هوای هم بودیم... شاید اون هدف اولیه ی اومدنمون محقق نشد... اما موفق تر از همه است تا اینجا...خیلی خوشحالم براش... خیلی

برای اولین بار فکر می کنم که برای الف یک اپسیلون ناخواسته مفید بودم... شاید اونی که باید نشدم براش... و شاید اونی که می خواستیم نشد... اما یک اپسیلون مفید بودم و دوسش دارم این حس رو...

آقای الف! آقای دوست! اینجا رو نمی خونی. ولی مبارکه! خیلی خوشحالم. :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر