بحثی بود. راجع به مطلق بودن یا نسبی بودن اصول اخلاقی. پرسیدم که چه اصلی مطلق است؟ و پاسخ داد "صداقت".
بحث ادامه پیدا کرد...
من فکر میکردم: صداقت... اصل است برای من هم و مطلق... اما... اما مشکل آنجایی پیش میآید که تو رفتاری را نشانهی عدم صداقت میبینی و دیگری آن را صادقانه مییابد... در آن حالت چه؟ آیا تعریفی دقیق و مستقل از شرایط برای صداقت وجود دارد؟ صداقت به چه معناست؟
من در رفتارم سعی میکنم با اصول خودم صادق باشم٬ اما آیا دیگری نیز مرا صادق مییابد؟
هیچگاه نتوانستهام مطلق بودن امری را در دید آدمهای متفاوت درک کنم... چگونه میتوان گفت که همهی آدمها حتما یک رفتار را صادقانه مییابند؟ و یا بالعکس؟
احساس من این است که همهی مسائل انسانی نسبی است... و در هر دستگاه اصول موضوعهای متفاوت رخ مینمایند...
نظر شما چیست؟ میتوان تعریفی مستقل و دقیق برای اصول اخلاقی مانند صداقت داد؟ به زبان خودمان میتوان جعبهی سیاهی ساخت که هر رفتاری را به آن بدهی تعیین کند که آن رفتار صادقانه است یا نه؟ نمیدانم... اگر میدانید خوشحال میشوم نظراتتان را ببینم.
بحث ادامه پیدا کرد...
من فکر میکردم: صداقت... اصل است برای من هم و مطلق... اما... اما مشکل آنجایی پیش میآید که تو رفتاری را نشانهی عدم صداقت میبینی و دیگری آن را صادقانه مییابد... در آن حالت چه؟ آیا تعریفی دقیق و مستقل از شرایط برای صداقت وجود دارد؟ صداقت به چه معناست؟
من در رفتارم سعی میکنم با اصول خودم صادق باشم٬ اما آیا دیگری نیز مرا صادق مییابد؟
هیچگاه نتوانستهام مطلق بودن امری را در دید آدمهای متفاوت درک کنم... چگونه میتوان گفت که همهی آدمها حتما یک رفتار را صادقانه مییابند؟ و یا بالعکس؟
احساس من این است که همهی مسائل انسانی نسبی است... و در هر دستگاه اصول موضوعهای متفاوت رخ مینمایند...
نظر شما چیست؟ میتوان تعریفی مستقل و دقیق برای اصول اخلاقی مانند صداقت داد؟ به زبان خودمان میتوان جعبهی سیاهی ساخت که هر رفتاری را به آن بدهی تعیین کند که آن رفتار صادقانه است یا نه؟ نمیدانم... اگر میدانید خوشحال میشوم نظراتتان را ببینم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر