پشت پرچین هراس ، چشمهساری ست زلال
که ز بُن چشمه ایمان جاری ست
در کنار چشمه ، باغ زیتون در آستانه صبح
عطر مریمها را در مسیحایی انفاس سپید میریزد
تا تن مرده ز نو برخیزد
نخل ها سبز و بلند ، خوشههاشان پر بار
حاجتی نیست به سنگ، سر به تعظیم تو دارند انگار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر