باید فکر کنم. باید به طور جدی فکر کنم. ولی دنبال زمان مناسب میگردم.
این روزها موقعیت روحیم برای این فکر به این مهمی مناسب نیست... و من خودم را کنترل میکنم که اکنون فکر نکن! تا فکرم به آن سمت میرود میگویم: هییسسس! اکنون زمانش نیست.
میترسم! میترسم از این که در این موقعیت فکر کنم و تصمیمی بگیرم که نباید... حتی میترسم که فکر کنم و تاثیری بر فکرهای جدی آیندهام بگذارد!
ولی افسوس... افسوس که این مغز من همیشه چندین تردِ فکر را همزمان اجرا میکند! نمیایستد! و من این روزها مدام یک پراسس خاص را کیل میکنم!
خستهام از کنترل فکرهایی که نباید کرد... خسته...
این روزها موقعیت روحیم برای این فکر به این مهمی مناسب نیست... و من خودم را کنترل میکنم که اکنون فکر نکن! تا فکرم به آن سمت میرود میگویم: هییسسس! اکنون زمانش نیست.
میترسم! میترسم از این که در این موقعیت فکر کنم و تصمیمی بگیرم که نباید... حتی میترسم که فکر کنم و تاثیری بر فکرهای جدی آیندهام بگذارد!
ولی افسوس... افسوس که این مغز من همیشه چندین تردِ فکر را همزمان اجرا میکند! نمیایستد! و من این روزها مدام یک پراسس خاص را کیل میکنم!
خستهام از کنترل فکرهایی که نباید کرد... خسته...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر