نمیدونم تو زندگی آدما چه قدر ممکنه که آدمهایی وارد بشن که بخوای لحظه لحظه باهاشون باشی، بفهمیشون، حسشون کنی، و با تک تک ذرات وجودت باهاشون باشی... آدمایی که به نظرت یکتا هستن... هرکدومشون به نوع خاصی...
من در این 23 سال و اندی آدمهایی داشتم و دارم که با تمام وجود حسشون کردم ... کسایی که منو به طرز خاصی درک میکنند... و به طرز شگفت آوری دارای درک بالایی هستند...
حالا این آدم ها دارن میرن... دارن میرن و من هم دارم میرم... ما پراکنده میشیم... حداقل در سه کشور مختلف... و عدهای هم میمونن و میشه 4 کشور... دو تا از این کشورها باهم یه قاره هستند... و میتونی پراکندگی رو تصور کنی...
امشب نیلوفر میره و من نتونستم باشم... چند روز دیگه رامتین میره، لیلی میره و بعد احسان... احسان میره و من واقعا موقع خداحافظی نیستم... مثل امشب که نبودم...
دلم پیش آدمهایی از جنس بالا میمونه... آدمهایی که معلوم نیست چند وقت دیگه ببینمشون... و زندگی سخت و سخت و سخت تر می شه! و انتخاب من و دیگران باهم این صحنه رو ساخته! صحنهای که باورش سخته... اما حقیقت داره و خواه یا ناخواه میگذره... میگذره... میگذره...
من در این 23 سال و اندی آدمهایی داشتم و دارم که با تمام وجود حسشون کردم ... کسایی که منو به طرز خاصی درک میکنند... و به طرز شگفت آوری دارای درک بالایی هستند...
حالا این آدم ها دارن میرن... دارن میرن و من هم دارم میرم... ما پراکنده میشیم... حداقل در سه کشور مختلف... و عدهای هم میمونن و میشه 4 کشور... دو تا از این کشورها باهم یه قاره هستند... و میتونی پراکندگی رو تصور کنی...
امشب نیلوفر میره و من نتونستم باشم... چند روز دیگه رامتین میره، لیلی میره و بعد احسان... احسان میره و من واقعا موقع خداحافظی نیستم... مثل امشب که نبودم...
دلم پیش آدمهایی از جنس بالا میمونه... آدمهایی که معلوم نیست چند وقت دیگه ببینمشون... و زندگی سخت و سخت و سخت تر می شه! و انتخاب من و دیگران باهم این صحنه رو ساخته! صحنهای که باورش سخته... اما حقیقت داره و خواه یا ناخواه میگذره... میگذره... میگذره...
آره نوشین می گذره... خیلی جدی نگیرش...
پاسخحذفبزار همین فرمونی رو که می ریم ادامه بدیم... انگار هیچکی هیچوقت هیچجایی نرفته... انگار ...
انگار... آره... انگار ...
حذف