۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

گاهی که زندگی فشار می‌آورد...

اول: یکی از سخت‌ترین بخش‌های زندگی اینه که دو تا از بهترین دوستات نتونند باهم باشن. خیلی سخته... خیلی...
دوم: سخت‌تر اینه که با خانواده‌ات کیلومترها فاصله داشته باشی، دلت تنگ باشه، بخوای بری پیششون ولی با تمام وجودت از عاقبتش بترسی.
سوم: ‎‎سخته که بفهمی بار شدی رو دوش خیلی‌ها...
چهارم: سخته که یکی رو تحریم کنی ولی خودت دلت بترکه. سین رو تحریم کردم، و نگاهش که می‌کنم یه طوری می‌شم... انگار خودم رو تحریم کردم...
پنجم: سخته که بفهمی که دیگه واسه ع هیچی نیستی.. و از اون بدتر این که بفهمی خیلی وقته که هیچی نیستی...
ششم: سخته که دلت گرفته باشه و دو تا امتحان داشته باشی و تمرین... 
هفتم: بغض.
هشتم: نقطه.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر